معرفی کتاب: شواره ی انیس...حمیرا قادری
الهه ی الهام
انجمن ادبی


نام کتاب: گوشواره ی انیس
نویسنده: حمیرا قادری
ناشر: نشر روزگار/1387/تهران
تعداد صفحات: 104 صفحه


خانم حمیرا قادری را در سالن خانه هنرمندان تهران و در مراسم جشن اختتامیه ی جایزه ی داستان نویسی صادق هدایت در سال 1383 دیدم. خانمی جوان و متین و بجا و شایسته. مجری برنامه از او با عنوان « بانوی افغان» نام می برد. داستان« باز اگر باران می بارید» از حمیرا قادری یکی از برگزیدگان و داستان« بنی آدم» من هم یکی دیگر از چهاراثر برگزیده ی این دوره از مسابقات بودند.
بود و بود تا در انجمن ادبی الهه ی الهام با دانش آموز مستعد و فهیمی به نام مسعوده جمشیدی آشنا شدم. استعداد سرشاری در شعر و ادبیات داشت. یک روز دیدم چند برگه آ.4 در دست دارد و از من اجازه می خواست در پایان جلسه ی هفتگی مان برای جمع دوستانش بخواند، و آن همان داستان بنی آدم بود که از اینترنت برداشته بود. و حالا چند روز پیش کتاب « گوشواره ی انیس» هموطنش را به من داد تا بخوانم.
کتاب حاضر شامل یازده داستان کوتاه است  با نام های؛ باز اگر باران می بارید/ انور هفت بلا/ جلودار/ وقت توت ها/ سر پالیز/ چشم های مرد شکیبا/  بی بی خمیری/ گوشواره ی انیس/ دوشنبه ها/ کوارچه ی انگور/ جاده ها بوی کلاغ می دهند.
خواندن کتابی که نویسنده اش را برای چند دقیقه از نزدیک دیده ای و به او عرض ارادتی کرده ای و عکسی دو نفره از تو و او در سایت های مختلف منتشر شده، به نظر من یک دَین است به حرمت همان دو کلمه « سلام  والسلام». باز اگر باران می بارید را همان روزها که خانم قادری جایزه اش را برده بود، از اینترنت گرفتم و خواندم، در این مجموعه هم اولین قصه ای است که آمده است. با وجود این دوباره خواندمش.قصه های بعدی هم پر بود از اشک و آه و فغان زن افغانی که صد البته درک و فهم کامل آن از حدود فهم من که یک مرد در یک سرزمین آباد و آزادهستم، کمی فراتر است. حوصله ام داشت سر می رفت که به قصه « بی بی خمیری» رسیدم. خستگی ام در رفت. به نظر من زیباترین داستان این مجموعه بی بی خمیری است. مخصوصاً وقتی فیروزه شب دوم قصه را دیگرگونه برای عروسک خمیری اش بازگو می کند.
روز اول که کتاب را از مسعوده گرفتم، به ظاهر خودم را ذوق زده نشان دادم مخصوصاً وقتی اسم حمیرا قادری را روی جلد کتاب دیدم. از سه چهار داستان اول چندان خوشم نیامد، اما وقتی به صفحه 104 یعنی پایان کتاب رسیدم با خودم گفتم؛ چه خوب شد که کتاب را کنار نگذاشتم. به ذوق و قریحه ی خانم قادری غبطه می خورم و برایش آرزوی تندرستی دارم و امیدوارم آثار بیشتر و بهتری از این بانوی افغان بخوانم. برای سرزمین و مردمش هم پیروزی و بهروزی را از خدا می خواهم. از مسعوده هم  خیلی خیلی ممنونم.
فرازهایی از کتاب:
*...و تو دلت می خواست خوشه جمع کنی و روی دار قالی باشی نه دختر شهری. می خواستی آفتاب و مهتاب تو را ببینند و ستار پسر همسایه هم...
* هسینا وقتی تکه ای را به دهان گذاشت، بوی خاک نرم و بوی گوشت گندیده حالش را به زد، بوی گوشت آدم می داد...
* توی مملکتی که اختیار موهای سرت دست خودت نباشد، کفترهایت را جلوی خودت با تیر بزنند، پا به پای کفترهایت پرپر بزنی، خشتک شلوارت را هم وجب کنند... نه نه، من خفه می شوم.
* چشم به چشمم، برهان سر من شرط زده بود. کلنگ مانده بود از یکی دو روز پیش کنج پسخانه، سیل کن، همانجا که هست.
* وقت انگورها رو به خلاصی بود، دلم می خواست به همه بگویم اگر انگور نخورم ته دلم ضعف می کند، اگر هر روز صبح کوچه را جارو نکنم، تا شب حالم بد است....


حسن سلمانی/اول تیر نود و سه/اسلامشهر


نظرات شما عزیزان:

م.ج
ساعت19:19---23 مرداد 1393
فواره بودن سخت است.عمری بیهوده دست درازکردن به اسمانی که بسیاردوراست...

ستاره میرزایی
ساعت1:34---29 تير 1393
سلام
یه دنیا ممنون که مطالبمو خوندین.
وبتون و تمام محتویاتش فوق العاده اس.
اسم وبلاگتونم بسیار زیباست و حس خوبی منتقل می کنه.
بازم مرسی ی ی


عربگري
ساعت11:36---19 تير 1393
سلام

همكار گرامي

كتاب جالبي را معرفي فرموده ايد انشاءالله كه بنده نيز بتوانم بخوانمش

كاش قيمت چاپ آخرش را هم مي نوشتيد محض اطلاع نوجوانان.

كتاب جالب و زيبايي را نيز بنده خوانده ام از نويسنده قرقيزستاني نامزد جايزه نوبل ادبي سال 2008 ، آقاي چنگيز آيتيماتوف.

كتابي با نام «روزي به درازي يك قرن» كه بيشتر با نام «مانكورت» يا «مانقورت» شناخته مي شود.

رِِِماني كه با خواندن آن مو بر تن هر انساني سيخ مي شود.

مانكورت به كسي مي گويند كه در اثر روش خاصي از شكنجه تغيير هويتي، طي چند روز تبديل به شخصي مي شود كه به هيچ وجه كسي را نمي شناسد و اهميتي هم ندارد برده اي كاملا رام و مطيع و كاري كه مانند غول چراغ جادو كار مي كند و كوچكترين خبري از وجود خويش ندارد

اين روش شكنجه براي تغيير، با تراشيدن موي سر از بيخ و چسباندن پوست تازه بچه شتر بالغ بر سر وي و زدن يوغ بر گردن و نگهداري در گرماي استپ آغاز مي شود...
پاسخ:آقا جعفر عزیز ممنون از این که هنوز به من سر میزنی و سپاسگزارم بابت راهنمایی ات.


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان الهه ی الهام و آدرس elaheelham.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان